پرترههایی که فرانک اوئرباخ، نقاش تحسینشده در اوایل کارش خلق کرده، حالا در گالری «کورتالد» لندن به نمایش در آمده است: نمایش دیگری از تلاش برای نفوذ به درون پیچیده انسان از استاد کهنهکار آلمانی- بریتانیایی.
اوئرباخ در آوریل ۱۹۳۹، در هشت سالگی از آلمان به لندن فرستاده شد، مثل بسیاری دیگر از بچههای یهودی که از ترس هیتلر به لندن فرستاده شدند. والدین یهودیاش در آلمان ماندند و در سال ۱۹۴۲ در اردوگاه آشوویتس جان باختند. اوئرباخ در لندن رشد کرد و ضمن تجربه بازیگری در تئاتر، بر نقاشی متمرکز شد و خیلی زود در دهه ۵۰، زمانی که ۲۵ سال داشت اولین نمایشگاه انفرادی خود را برگزار کرد.
اوئرباخ از چهرههای شاخص جنبش «مدرسه لندن» محسوب میشود که به همراه نقاشان شگفتانگیزی چون فرانسیس بیکن و لوسین فروید (که دوستان اوئرباخ بودند) به نقاشی فیگوراتیو توجه نشان دادند، در حالی که در آن زمان آثار هنری انتزاعی، مینیمال و مفهومی(کانسپچوآل) بیشتر مورد پسند بود.
اوئرباخ نقاشیهایش را با چند لایه رنگ برجسته خلق میکند و همین به ویژگی آثار او تبدیل شده است. از طرفی او به سوژه نقاشیهایش همیشه وفادار بوده است: چه آنجا که تحت تأثیر محلهای که در آن زندگی میکند فضا را میسازد (محله کمدن در لندن) و چه آدمهایی که سوژه آثار او شدهاند و او بارها و بارها همان آدمها را نقاشی کرده است.
در این نمایشگاه هم با این تکرار سوژهها روبهرو هستیم: او بارها و بارها افرادی چون لئون کوسوف (دوست نقاشش) یا استلا اولیو وست را طراحی کرده است و از هر کدام از آنها چندین پرتره در این نمایشگاه وجود دارد. پرتره های گردآمده در این نمایشگاه به دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ میلادی تعلق دارند و جملگی با ذغال خلق شدهاند. البته چند تابلوی نقاشی اوئرباخ هم در کنار این طراحیهای ذغالی نصب شدهاند تا امکان مقایسه را فراهم کنند.
سیاهی این پرترهها و این واقعیت که برخی از قسمتهای آنها پاره شده و دوباره خلق شدهاند (در واقع بسیاری از طراحیها تکه تکه هستند و به هم چسبیدهاند)، فضای تیرهای به آثار اوئرباخ میدهد که به شکلی بازتاب بریتانیای بعد از جنگ و همین طور زندگی تلخ او و تجربه از دست دادن والدینش در کودکی است. اولین حس مخاطب از دیدن این آثار، نوعی سردرگمی، تلخی و حتی ترس است که در صورت افراد دیده میشود. اوئرباخ دو تصویر هم از خودش کشیده که هر دو باز بسیار تو در تو، سیاه و تلخ به نظر میرسند و میتوانند بازتاب احوال روحی او در آن سن و سال باشند.
در این رشته طراحیها، اوئرباخ سوژه خود را که افراد نزدیک به او بودند، روی صندلی مینشاند و بعد از طراحی صورت آنها، اثر را از بین میبرد و دوباره کار را شروع میکرد و گاه روی همان نقاشی از بین رفته و پاک شده، صورت را دوباره کار میکرد. برای برخی از این آثار او حدود ۴۰ بار این کار را تکرار کرده است.
اوئرباخ در آن زمان، این طراحیها را در کنار نقاشی همان شخص به نمایش میگذاشت تا هم به رابطه این نقاشیها و طراحیها بپردازد و هم مراحل کارش را تشریح کند،؛ پرترههایی که در همان ابتدای کارش او را به عنوانی یکی از هنرمندان صاحب سبک و از چهرههای قابل اعتنای نسل پس از جنگ جهانی دوم تثبیت کرد. خودش میگوید: «هیچ هستی باشکوهتری از فردیت انسان وجود ندارد... من دوست دارم آثارم نمایشگر تجربیات فردی باشند.»
در یکی از اولین آثار این نمایشگاه که «سر لئون کوسوف» نام دارد و در سال ۱۹۵۴ خلق شده، اوئرباخ سر دوست نقاشش را به شکل غریبی برجسته میکند. این طراحی که پس از چند نقاشی سیاه و سفید از همین سوژه خلق شده، سر کوسوف را به شکلی انتزاعی ترسیم میکند که در آن با مرگ پیوند میخورد. در طراحی دیگری با همین عنوان که دو سال بعد خلق شده، اوئرباخ بیشتر بر نور و سایه تأکید میکند و به ترکیب متفاوتی میرسد.
در دو سلفپرتره اوئرباخ اوج قدرتش را میبینیم. در اولی که در سال ۱۹۵۹ در استودیوی او در محله کمدن لندن و در مقابل آینه خلق شده، او به تکه تکه شدن خودش و به نوعی خلق دوباره بدنش میرسد، جایی که لایههای مختلفی از اثر گویی بخشی از تاریخ زندگی او را به نمایش می گذارند که چون وصلهای به هم چسبیدهاند.
در «سر ا. ا. و.» ، او صورت استلا اولیو وست را تقریبا به شکل نگاتیو خلق میکند که نور و تاریکی در آن چشمگیر است و به شکلی حضور و غیبت شخص را در آن واحد به رخ میکشد، مثل زندگی که ترکیبی است از حضور و غیبت آدمها که در مجموع عنصر پیچیدهای به نام زیستن و مرگ را شکل میدهد.
اوئرباخ در ۹۳ سالگی هنوز در همان استودیویی که این آثار خلق شده کار میکند و هنوز هم به طراحی و نقاشی از آدمهایی که میشناسد و به او نزدیک هستند، ادامه میدهد: کاری که طی بیش از هفت دهه ادامه داده و به ویژگی آثار او بدل شده است.