جمهوریاسلامی در اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱ صدها نفر را در خیابانهای ایران به طور سیستماتیک و عامدانه، با گلولههای ساچمهای و پینتبال زخمی کرد و حالا بیشتر از یک سال است که معترضان مجروح از ناحیه چشم بلاتکلیف با درد و نبود دارو و درمان شکنجه میشوند.
کاش اشک بعدی، اشک شوق باشد
محمدحسین عرفان ۲۴ ساله، روز ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۲ عکسی از یک نقشه ایران سیاهپوش را که اسم کشتهشدگان اعتراضات ۱۴۰۱ با رنگ خون بر آن نوشته شده بود، در اینستاگرامش منتشر کرد و نوشت: «کاش اشک بعدی، اشک شوق باشه».
محمدحسین ۳۰ بهمن ۱۴۰۲ به دلیل عفونت هر دو چشمش که در آبان ۹۸ با گلوله ساچمهای نابینا شده بود، جان باخت. ساچمههایی که از اسلحه ماموران سرکوب اعتراضات شلیک شده بودند، چهار سال محمدحسین را شکنجه کردند و هیچ پزشک و بیمارستان و دارویی نتوانست او را از خطر مرگ و دردهای طاقتفرسای همیشگی نجات دهد.
او با همان چشمهای دردناک و زخمی در اعتراضات ۱۴۰۱ هم به خیابان رفت و برای آزادی مبارزه کرد.
جمهوریاسلامی زورش تنها به مردم میرسد
«جمهوریاسلامی ۴۴ سال بر در و دیوار شهرهای ایران، در کتابهای درسی دانشآموزان، در مراسم صبحگاهی مدارس و پادگانها، در صدا و سیمایش و هر جا و فضایی، شعار مرگ بر اسرائیل سر میدهد. حالا ما با چشمهایی که جمهوریاسلامی از ما گرفته، میبینیم که این حکومت زورش به ما مردم ایران میرسد، ما را میکشد، نابینا میکند، شکنجه و بازداشت میکند و با پولی که از سفرههایمان میدزدد، اسلحه میخرد و کورمان میکند.»
اینها جملات دردناک یکی از آسیبدیدگان چشمی جنبش مهساژینا است که در اعتراضات ۱۴۰۱ در یکی از مناطق جنوبی تهران، با شلیک ماموران حکومت، یکی از چشمهایش را دست داد. حالا بعد از یک سال و نیم و پشت سر گذاشتن چندین عمل جراحی، هنوز نتوانسته از دردهای طولانیمدت و فشار چشم حتی یک شب رها شود.
او میگوید: «نیمه شبها وقتی درد و کلافگی امانم را میبرد، به روزی فکر میکنم که به چشمم گلوله زدند و با خودم میگویم، یک روزی ایران آزاد میشود و ما برای این آزادی، دردها کشیدیم.»
به گزارش سازمان حقوق بشر ایران ۲۸ درصد از آسیبدیدگان چشمی خیزش انقلابی ۱۴۰۱ زن، و بقیه مرد بودند.
اغلب آنها در ساعتهای اول بعد از شلیک، نتوانستند به بیمارستان و درمانگاه مراجعه کنند، چراکه ماموران در تمام مراکز درمانی حضور داشتند و معترضان آسیبدیده را شناسایی و بازداشت میکردند.
غزل رنجکش، حسین نورینیکو، ضحا موسوی، محمد فرضی، نیلوفر آقایی، متین حسنی هر کدام در جای جای ایران هدف گلوله ماموران حکومتی قرار گرفتند و حالا همگی در حال طی کردن روند درمان هستند.
یکی از آنها که در ایران است به ایراناینترنشنال میگوید: «تا مدتها به ما دارو نمیرسید. داروهای ما را به داروخانه نمیرساندند تا با درد ما را شکنجه کنند. ما که هر روز با فشار و چشم و درد مواجه هستیم.»
بعد از ۱۰ عمل جراحی شاید دردم کم شود
پارسا قبادی ۱۸ ساله شب ۳۰ آبان ۱۴۰۱ در اعتراضات کرمانشاه هر دو چشمش را با گلوله ساچمهای ماموران حکومتی از دست داد.
او در گفتوگو با ایراناینترنشنال میگوید: «ساچمهها داخل جمجمه و نزدیک به مغزم است، هر کدام سه سانتیمتر با کاسه چشم فاصله دارد. ماموران مردمک، قرنیه و شبکیه چشمم را هدف گرفته بودند که هر دو سوراخ شد.»
پارسا ۱۲ شهریور ۱۴۰۲ در آستانه سالگرد کشته شدن مهساژینا امینی، در روزهایی که حکومت به دلیل ترس از شکل گرفتن اعتراضات خیابانی، خانوادههای دادخواه را بازداشت میکرد، دستگیر شد. او میگوید: «من را در مغازه پدرم بازداشت و به انفرادی زندان دیزلآباد کرمانشاه بردند. آنجا زیر شکنجه به دلیل اینکه نگفتم سلام فرمانده را برای خامنهای خواندهاند، زنجیر به پایم بستند و از سقف آویزانم کردند و ساعتها کتکم زدند.»
او بعد از ۱۷ روز انفرادی و چهار روز زندان عمومی با وثیقه سنگین آزاد شد و برای اینکه دوباره بازداشت نشود، ایران را ترک کرد.
پارسا درباره وضعیتی که در ترکیه داشت میگوید: «چون مهلت پاسپورتم تمام شده بود، از ترس دیپورت شدن نمیتوانستم از خانه خارج شوم و قطره چشمم هم تمام شده بود. فشار چشمم بالا رفت و وقتی به آلمان رسیدم فوری بستری شدم. دکتر گفت اگر چند روز دیرتر میآمدی چشمت میترکید.»
او مدام اشاره میکند از روزی که چشمش را با گلوله زدهاند تا همین حالا حتی یک روز را بدون درد سپری نکرده است: «کارهای روزمرهام را انجام میدهم اما درد همیشه با من است. چشم راستم ۴۰ درصد و چشم چپ ۱۵ درصد بینایی دارد. ۱۰ عمل روی چشمهایم انجام دادهام و اگر این عمل آخر جواب ندهد باید چشم چپم را تخلیه کنم.»
ممنوعالخروجم کردند، درمان نشدهام
محمدحسین لیریایی، جوان ۳۴ سالهای است که ماموران حکومتی در اعتراضات معیشتی اردیبهشت ۱۴۰۱ در درود هر دو چشمش را با گلوله ساچمهای نابینا کردهاند. یک فرد مطلع درباره وضعیت او به ایران اینترنشنال میگوید: «۲۲ ماه است که بیناییاش را از دست داده و بعد از طی کردن مراحل درمان اولیه هنوز نتوانسته حتی بخش کوچکی از آن را به دست بیاورد.»
این فرد اشاره کرد محمد لیریایی ممنوعالخروج شده و دیگر هیچ امیدی برای درمان در خارج از ایران ندارد. او گفت: «علاوه بر چشمهایش، هفتاد گلوله ساچمهای در بدن محمد است که چرک کرده و او به دلیل نداشتن توان مالی نتوانسته است برای درمان آنها اقدام مناسبی انجام دهد.»
او همچنین درباره روزی که محمد در خیابانی در درود با گلوله ساچمهای به چشم و بدنش آسیب دید، میگوید: «محمد در گوشهای از خیابان در کنار معترضان ایستاده بود، اما ناگهان ماموران حکومت از راه رسیدند و با گلوله ساچمهای به چشم و بدن او شلیک کردند.»
حکومت چشمهایشان را گرفت و به دستهایشان بند زد
امیر شاهولایتی، حسین جعفری، علی زارعی، متین حسنی و حسین حسینپور از معترضانی بودند که با شلیک عامدانه ماموران حکومت نابینا و مدتها در بازداشت بودند. آنها در زندان با جلوگیری از دادن داروهایشان شکنجه شدند.
حسین حسینپور را مدتها برای عمل جراحی چشمش، عامدانه در نوبت نگه داشتند. اما او بعد از عمل هم نتوانست حتی درصد کمی از بیناییاش را به دست بیاورد و همچنان درد میکشید.
سرانجام تصمیم گرفت برای درمان به ترکیه برود. پزشکان در ترکیه به او گفتند که دیگر هیچوقت بیناییاش را به دست نمیآورد. او تصمیم گرفت به ایران بازگردد. حسین چندی بعد از بازگشت به ایران و در آستانه نزدیک شدن به سالروز کشته شدن مهساژینا امینی بازداشت و هفت ماه را در زندان عادلآباد شیراز زندانی شد. او را هم با ممنوع کردن دسترسی به داروهایش در زندان شکنجه کردند.
آرتین احمدی، ۱۸ ساله که ماموران حکومتی روز ۲۶ آبان ۱۴۰۱ در سنندج بینایی یک چشمش را از او گرفتند یک نقاشی از دختری کشیده که از چشمها و لب و بدنش خون جاری شده است.
آرتین در اینستاگرامش نوشت که این تابلوی نقاشی را برای فروش گذاشته تا بتواند برای درمان چشمش هزینه کند. او نام دختری که نقاشی کرده را «رز» گذاشته و از شبی که به چشمش تیر زدند، نوشته است: «رز در این نقاشی نماد ماست، مایی که بعد از دو سال درد و خون و تهدید و تحقیر، همچنان زیرلب نغمهی آزادی را زمزمه میکنیم و با چشمی که برای ذرهای نور سوسو میزند هنوز کورسوی امیدی داریم و میجنگیم برای زنده ماندن، اگرچه با کشیدن نقاشی.»
حکومت بارها نیلوفر آقایی را که یک مطب مامایی در تهران دارد را تهدید کرد، بارها ضحا موسوی را که از درد و عفونت چشمهایش در اینستاگرام میگفت، به دادسرا احضار کرد و هر بار که یکی از آنها از بینتیجه بودن روند درمانش و سنگاندازی حکومت گفت، بازداشت و احضار کرد و حضورشان را در صفحههای شبکههای اجتماعیشان، ممنوع کرد.
لعنت به دستی که ماشه را کشید
محمدحسین عرفان بالای صفحه اینستاگرامش، همانجا که کنار اسم یک توضیح کوتاه درباره خودشان مینویسند، نوشته است: «این زمستان را نبین، ما هم بهاری داشتیم.»
در روایت آخرین عکس اینستاگرام حسین نیز نوشته شده: «ماشه چکانده شد به دست کسی که فرمانی داشت از ناکسی ...لعنت به دستی که ماشه کشید.»
آرتین، ، نیلوفر، حسین، الهه، متین، امیر، مرسده، الهه، محمد، کوثر، مهبانو و نامهای دیگر. آنها که بیصدا و ناشناس در گوشهای درد و شکنجه میشوند را تنها یک چیز و آن هم رهایی از این حکومت شکنجهگر، آرام میکند. اینکه دیگر جمهوریاسلامی نباشد که به جرم اعتراض، با گلوله به چشمهایشان شلیک کند و شکنجه و آزارشان دهد.